آوای املش نشریه تخصصی و پژوهشی و گیلان شناسی شرق گیلان ـ به صاحب امتیازی و سردبیری استاد دکتر صادق محبوبی منتشر می شود . این شماره همانگونه که انتظار داشتیم به ویژه ی نوروز، مخصوصن به شعر افسانه ای «ایلمیلی» زنده یاد سید مرتضی روحانی همراه با مقاله ای جامع از گیلان شناس و شاعر تالش ، جمشید شمسی پور خشتاونی با مقدمه ای از دکتر محبوبی اختصاص یافته و با تصاویری از کوه ایلمیلی رامسر مزین شده است . در کنار شعر ، مقالات بی شماری در ارتباط با نوروز از صاحب نظران برجسته ی گیلانی در این ویژه کار شده است .ویژه ای که از خواندنی و ماندنی ترین ویژه های ادبیات شرق گیلان محسوب می شود که در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
«ایلمیلی» تنهای پرهیاهو!
جمشید شمسیپور خشتاونی
یکی از شبهای تابستان سال 91در تنکابن مهمان زندهیاد محمدقلی صدر اشکوری ، شاعر و پژوهشگر نامآشنای شرق گیلان بودم. همسر محترم وی شاهد و ناظرند که تا پاسی از شب گفتگویمان بر سر شعر و ادبیات و پژوهشهای گیلان بود.
بارهاازکنار خاطرات بهیادماندنی زندهیاد محمودپاینده لنگرودی گذشتیم و به یاد شاعر نامآور و والامقام شرق گیلان«مم ولی»(محمدولی مظفری)حرف مان بود در کنار اینها بیشتر بحث و گفتگویمان برمدارخالق شعر«ایلمیلی»(زندهیاد سید مرتضی روحانی) گذشت.نشستی که در خصوص تاریخپژوهشی و شعر ـ آنهم متأسفانه نشریهای که بتواند آیینهای برای بازتاب کلیت این مسائل باشد تاکنون وجود نداشته و هر آنچه مرتبط با شرق گیلان هست از طرف نشریات رشت بوده است.
دعوتی که قرار بود در منزل دکتر محبوبی بزرگوار که از قبل پیشنهاد داده بود برگزار گردد تا از طرف اهل تحقیق و پژوهش در رونق بخشیدن نشریهای که میخواهد اُرگان پژوهشی شرق گیلان باشد صورت پذیرد.چون از قبل میدانستم «مم قلی» با بزرگان ازدسترفتهای چون زندهیاد پاینده لنگرودی و سید مرتضی روحانی و خیلی از عزیزانی که امروز در قید حیات نیستند و یا در حاشیه بسر می برند حشر و نشر داشته و خاطرات و اطلاعات ارزنده ای در سینه دارد که هر یک می بایست به شیوه ای مطلوب در اختیار نسل امروزی که می خواهند به شرق گیلان بپردازند قرار گیرد. از طرفی هم رفیق گرمابه گلستان دکتر سید مجتبی روحانی می باشد و هم منطقه را به خوبی می شناسد . مجتبی چون کسالت داشت و نمی توانست در این جمع حضور یابند و نشد آنچه که از قبل پیش بینی شده بود.
بارها به وی پیشنهاد دادم :«مم قلی جان ، اطلاعات و دانش خوبی داری حیف است اینها را قلمی نکنی و در اختیار نسل امروزی نسپاری . انباشتههای ذهنیات را میتوانی در قالب گفتگو یا میز گردی در دسترس جراید محلی منجمله «آوای املش» قرار دهیتا در آینده از آن استفاده بهینه شود و...» از هر راهی وارد میشدم و هر بار موانعی پیش رویمان سبز میشد. به گمانم چیزی در ته دلش بود و داشت وی را قلقک میداد، اما در واگویه کردن آن درنگ مینمود و تا آخر هم بازگو نکرد و نگرفتم که ذهنش در کجاها سیر میکرد و از چه موضوعی بیمناک بود.
خوشبختانه آن شب یکی از شمارههای آوای املش همراهم بود به وی دادم و از چندوچون نشریهای که میخواهد بار پژوهشی گیلان را همچون مرکز نشینان گیلان بخشی از کارهای بر زمینمانده را بر دوش بکشد شاید در لابهلای صفحات این جریده جایی برای انباشتههای خود پیدا نماید و شکل و شمایلنشریه رازیاش کند.
در ادامه از شیوهی پژوهشی و نحوهی پردازش و هدایت و رهبری هر یک از موضوعات یک نشریه گفته شد تا رسیدیم به سرگذشت شعر «ایلمیلی»که این روزها سرنوشت غمباری به خود گرفته است و اسفبار تر اینکه هر بار با نسخهی جدید بدلی با پیش تولیدات ذهنی که هر محله و منطقهای با سبک و سلیقهی خود به تفسیر و تعمیر چیدمان شعر سید مرتضی روحانی برمیآید و هر بار با بازآرایی مجدد و با بازخوانی اشخاصی خاص کلمات و نشانههای آن تحریف میگردد. تا جایی که بهتازگی همین باز تولیدات نسخههای بدلی جای پایش را در شبکهی اجتماعی بازنموده و شکل و شمایل شعر فاخر «ایلمیلی» بهطورکلی دگرگونشده است!
شعری که بعد از انقلاب گاهی به نام فولکلور و غیره در معرض دید افکار عمومی قرار میگرفت تا جایی که صدای دکتر سید مجتبی عزیز را هم درآورده و در روزنامه اطلاعات سال 58 رسماً اعلام نمود که هر نوشته و شعری به نام ایلمیلی مورد تأیید خانوادهی سید مرتضی روحانی نیست. همان دغدغههایی را که از قبل «مم قلی»داشت امروز عیناً داریم میبینیم. نسخههای بدلیای که میبایست از فیلتر ذهن منتقدین آشنا به شعرمحلی بگذرد و از این جنس صحبتها در آن شب مدنظرمان بود. یادش بخیر باد!
آن شب با واگویه های اینچنینی دیدم چهرهاش درهم شد و بادل پُری این تراژدیهای تلخ را نهتنها تأیید مینمود بل در جراید منطقه نیز انتظار حمایت و حرمتگذاری از شعری که دستکم 50سال قدمت دارد را انتظار داشت . آنهم اثر«ایلمیلی» درزمانی سروده شده که در کنار اسطورههای شعر معاصری چون «زمستان» اخوان ثالث «هوای تازه» احمدشاملو «تولدی دیگر» فروغ فرخزاد«آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی و دهها خلق اثری که ذهن سید مرتضی را درگیر خودساخته بود تا بر اساس سمبلهای پیشین و زیربنای شعر «ایلمیلی» را بنا نهد. در امتداد بحثهایمانرازی شده بود تا با گرانسنگ نامه «آوای املش» همکاری نماید.
البته حق هم داشت آنهم در این زمانه که هر محلهای برای خود جریدهای دارد و اکثر صفحاتشان در اختیار جوانانی ست که چندان شناخت حرفهای نسبت به پیرامونشان که همان پژوهش در ارتباط با گذشتگان است ندارند و گاهی خودبهخود جریده را به سمت و سویی میبرند که وجاهت قلم و اثر در آن گُم میشود.
با این تفاصیل ، بعدها بخشهایی از نشست آن شب تنکابن را شفاهاً به دکتر محبوبی عزیز منتقل نمودم و آن بزرگوار هم با فروتنی خاص و دغدغهای که به گیلان عزیز خصوصاً شرق آن دارد با وی تماس میگیرد و خیلی گرم صمیمی (که بعدها مم قلی از مهربانی و همدلی دکترمحبوبی برایم تعریف کرد که میتوان در یک حلقهی صمیمی در کنار دکتر مجتبی و استاد عبدالرحمن عمادی و سادات اشکوری با مدیرمسئول آوای املش کار نمود) ارتباط برقرار میگردد. اما آنچه قرار بود اتفاق بیفتد رُخ نداد!و از بد حادثه همهی اسراری که در سینهی نازنین «مم قلی» بود یکجا در باغ فندوق اش در ییلاق «شوئیل» در کنار منزلش به خاک سپرده شد.که شرحش دریکی از شمارههای آوای املش به قلم دکترمحبوبی در یادبود وی تا حدودی آمده است.
یادم نمیرود آن شب از سید مرتضی و بلوغ فکری و اندیشهی والای وی برای «مم قلی» میگفتم و سرگذشت گذشته و حال شعر «ایلمیلی»را که بطورمفصل قبلاً در شمارهی 131 گیله وا و همزمان آن در رهآورد گیل و هفتهنامهی قدیمی و تأثیرگذار هاتف در طول این چندساله نوشتهام: «گويش گالشي رامسر و تنكابن با كشف لحن و ذهنيتي مدرن از ظرفیتهای محلي توانست ، پا بهپای شاعران گيلكي سراي گيلان ویژگیهای خاصخود را نشان دهد... همانگونه که در بالا اشاره شد از همان ابتداي دههی 40هستهی مركزي "شعر گالشی" تحولگرای رامسر از طرف سید مرتضی ـ و بعدها به همراه برادرش سید مجتبی بنیان نهاده میشود»
این درزمانی بود که زندهیاد «مم ولی» مظفری در سیاهکل با شعر تحسینبرانگیز«نوغاندار» و«یه شو بو شوم روخونه»یاستاد فرزانه و علامهی عالیقدر گیلانی زندهیاد محمود پاینده لنگرودی (بااینکه تاریخ 1358 را دارد) در دهه چهل سروده و بر سر زبانها افتاد و یک دههی بعد در سال 58 مظفری و پاینده با ترجمه و آوانگاری شرح و توضیحات در دفترهایی آثارشان را به چاپ میرسانند .
اما سید مرتضی به علت تصادف منجر به فوت وی شعرش از قافله انتشار عقب میماند و همچون آن دو شعر یادشده (نوغاندار ویه شو بو شوم روخونه) نتوانست در رقابت با آنها در دفتری جداگانه در دسترس علاقهمندانش قرار گیرد و تنها از طرف برادر وی (مجتبی) به استاد جکتاجی امانت سپرده شد و بلافاصله با شیوهای در(15دیماه 1359 در شماره 16) دامون به چاپ میرسد و بعدها از طرف گیلان شناس نامدار و سردبیر فعلی رهآورد گیل استاد هوشنگ عباسی در کتاب «شاعران گیلک و شعر گیلکی» با شرححال مختصری از شاعر برای بار دوم تجدید چاپ میگردد که اصل نسخهی چاپشدهی دامون و عباسی با استناد به دستخط زندهیاد سید مرتضی روحانی ، باید نسخهی اصلی دانست . بد نیست باهم به نسخهی اورجینال ایلمیلی برگردیم که کامل شعر چنین است :
ايلميلي
ايلميلي هنده بهار را دكته/هنده مِن دامون ورف آب بوبه/ابرشون فرار كُنِن ، فرار كُنِن/ايلميلي ميشيم بومه روخونه كنار/چتر بزه مثل عروس/همه جا ميلجه ك شون ساز زنن /هال سر ، پرچين سر/ايلميلي هنده بجار زنده بوبه/زنه گل وَجين رِه را دكنن /همه جا تا زانو سر گل دكنن /از صوبه كار كُنن ،كار كنن/شَان سرخونه هنن/جائي داربوله بزه /كيجه شون هنده زبيل سر بگينن/ايلميلي گالش شون يلاق شونن/گونن هله «جوردي» محل ورف دره /تو دونه ، گالش ره ورفه نومه/ايلميلي گالش شون راحت بونن/هنده گالش وچه مجبور نيه /بوشه تا دار تو كال ولك بچينه/ايلميلي يا دهره/ تا الون چنته جوان دار بكته ...؟ /ايلميلي مركبات شكفه بزه
كوه صحرا همه جا عطر داره/تو دونه مردم دل دار سر نيه/ايلميلي مردم دل ترس داره/نكنه ورف بيه/نكنه باد بيه/ايلميلي يادهره؟/اُزمستان سيا ورف بومه/پرتقال يخ بزه ، نابود بوبه/ايلميلي مردم اُسال عيد نِتن/كيجه شون خوگوش گوشواره وتن/وچه شون كشتي نِتن ميدان مِن/ايلميلي مردم دل ترس داره...!/ايلميلي تهراني شون را دكتن/رشت را ، چالوس را/«سخت سر»يه موشت آدم وكنه /زن گلِ لخت نيشه رن ماشين من/مردگَل ، كُل كُل پيرهن دُكونن/تا صوبه رقص كونن دريا كنار/ايلميلي گمان كنم تهراني شون غم ندارن/ایلمیلی نیاکُنه /چیته اوشون واز کُنن/چندی اوشن بی خیالن...!/ایلمیلی وقتی هنم تهران جی/وقتی می چوم دکنه تی سبزَ دامون دله /وقتی مو نیاکونم تی سُرخ آلاله دیمه/موکه باور نکُنم کوتاه بکوردن تی دسه!/مو که باور نکنم گرده دکوردن تی چومه!/ایلمیلی ، ایلمیلی جان/یاد دباره هارم مردمشون تفنگ و تن/بوشُن ، هف سال تمام دامون مِن جنگ بکوردن/تره یا سه وانکورده ایلمیلی/ایلمیلی وقتی تی سر برف نیشره/سیه تر می تی چومه پرده زنه /دیو باد تله دوج مِن زوکا کونه /ولک شون بورمه کُنان جیر کنن/آسمان جیرهنه سیابونه /ایلمیلی می دل همش تی ورنیه /تو هوته راس هِسه.../تو نه فریاد زنه ، نه گب زنه/هَنده مِن دامون ورف آب بونه /ابرشون فرار کونن ، فرار کونن /آفتاب دریا اولک مثل عروس خنده زنه /همه جا را دکنه را دکنه/ایلمیلی ـ ایلمیلی جان ...
ايلميلي باز بهار از راه مي رسد/دوباره برف جنگل آب مي شود/ابرها مي گريزند و مي روند/ايلميلي بنفشه در كنار رودخانه ها روييده/چتر زده چون عروس/همه جا گنجشكان آواز مي خوانند/روي شاخه ـ روي پرچين /ايلميلي دوباره شاليزار جان مي گيرد/زنان شاليكار براي وجين آماده مي شوند/تا زانو در گل فرو مي روند/سحرگاه بر مي خيزند و كار مي كنند/شامگاهان به خانه بر مي گردند/بوتۀ چايي جوانه زده/باغ چايي چون زمرّد شده/ايلميلي «گالش ها» به ييلاق مي روند /مي گويند در جواهر ده برف باريده است /تو مي داني وقتي محل گالش برف نبارد/ايلميلي! گالش راحت زندگي مي كند/فرزند گالش مجبور نيست / برود در قله درخت برگ بچيند/ايلميلي آيا به خاطر داري/كه تاكنون چه تعداد جوان از درخت فرو افتاده اند...؟/ايلميلي مركبات شكوفه زده اند/در كوه و دشت صحرا بوي عطر پيچيده است /تو مي داني مردم از زيبايي ها لذت نمي برند/ايلميلي در دل مردم ترس است /نكند برف بيايد/نكند باد بيايد/ايلميلي به ياد مي آوري/آن زمستان كه برف سنگين باريد/پرتغال يخ زد و نابود شد/ايلميلي مردم آن سال عيد نگرفتند/دختران به گوش هاي شان گوشوار نيانداختند/پسرها در ميدان كُشتي نگرفتند/ايلميلي مردم در هراسند...!/ايلميلي تهراني ها ، عزم سفر مي كنند /از راه رشت ، از راه چالوش/در «سخت سر» يك مشت آدم جمع مي شوند/زنان برهنه سوار ما شين مي شوند/مردان پيراهن رنگارنگ مي پوشند/تا سپيده دم در كنار دريا مي رقصند/ايلميلي به گمان من تهراني ها غم و غصه ندارند/ایلمیلی بنگر/چگونه پایکوبی می کنند/چقدر آنها بی خیال هستند./ایلمیلی وقتی از تهران بر می گردم/وقتی به جنگل سبز چشم می اندازم / وقتی به چهره سرخ و لاله گون تو می نگرم /من باور نمی کنم دستت را کوتاه کرده اند/من که باور نمی کنم خاک در چشم تو ریخته اند /ایلمیلی ، ایلمیلی جان /وقتی یاد می آورم ، هنگامی که مردم تفنگ برداشتند/رفتند هفت سال تمام در میان جنگل جنگیدند/تو که از یاد نبرده ای ایلمیلی./ایلمیلی وقتی برف بر سرت می نشیند/مه غلیظ بر چشم ها پرده می زند/باد شدید در غار سنگی زوزه می کشد/برگ ها با گریه بر زمین می افتند/ آسمان سیاه می شود/ایلمیلی دل من پیش توست/تو سرافراز ایستاده ای/تو نه فریاد می کنی و نه سخن می گویی/دوباره برفِ جنگل ها آب می شود/ابرها می گریزند ، می گریزند/آفتاب چون عروس زیبا روی دریا رُخ می کند/همه به حرکت در می آیند ، به حرکت در می آیند /ایلمیلی ـ ایلمیلی جان...
مشهد بهار 1347
اثری که نزدیک به نیمقرن از تاریخ سرایش آن گذشته است و نقش و ماندگاری شعر را نمیتوان به همین راحتی انکار کرد. آنهم درزمانی که خون ، فقر ، نفرت در ساختار درونی کشور سایه انداخته بود.شعری که از یکسو بابیان و نگاه به جهان خارج «مدرن» ارتباط تنگاتنگ داشته و دارد و دیگر سو اقلیم اش را کاویده و سعی کرده با گویش گالشی کاشف پیوند این دو باشد . شاعری که کریستف کلمب وار قارهی شعر محلی را کشف میکندو با این گویش ـ بیآنکه در پی روانکاوی دسته و یا دنبال ایدئولوژی خاصی باشد و اندیشهای از بدعتگذاران را به غنیمت بگیرد! خود بهتنهایی«گویش شرق گیلان» این گستردگی مضامین و شیوهی زبانی را در کنار هم میچیند و بدعتی میشود برای زبان فاخر گیلکی و تا به اکنون از دل و زبان مردم میجوشد.
اگر خوب به درونمایهی شعر ایلمیلی دقت نظری شود در فرم و کلام وصفی نیست و یا نمیخواهد در وصف چیزی درآید بل در روایتها منجر به کشف جهان پیرامون میشود تا با لطف لذت خاص گویش گالشی جهانی را به تصویر بکشد که دستکم پنج دهه است هنوز جذابیت خاص خود را دارد« در این شعر علاوه بر تحلیلی رمزگانی حاضر قابلیت تحلیلی بیشتری دارد» .
تا جایی که یکی از روحانیون صاحبنام و مبارز رامسری (سید محمدتقی سجادی) قبل از انقلاب شاعر را در جورده(جواهر ده) پیدا د و صدای وی رادر کاسِتی ضبط میکند و بعد از سه دهه با توجه به اینکه اندکی از صدای باقیمانده را که در آرشیو داشته در اختیار یکی از پژوهشگران سختکوش رامسر (سید نورالدین اکرامی) قرار میگیرد و ضمیمهی کتاب باارزش «شاعر و ترانههای محلی رامسر» همراه با سی دی صوتی تا حراست و حفاظت شود که نشان از برازندگی قامت شعر است و آنهم در دوره خفقان دههی چهلی که سجادی را به تعهد واداشته تا نسبت به شعر و شاعر «ایلمیلی» ادای دین نماید. اینکه چرا تاکنون از طرف دانشگاهها و مراکز علمی و سازمانهای مردمنهاد آن شهرستان به جدیت پیگیری نشده تا سند اصلی با سند بدلی از هم تفکیک گردند جای پرسش است ؟!شاید به همین دلیل است که هرازگاه با نسخههای بدلی خواسته و یا ناخواسته به موقعیت و ماهیت اصیل شعر خدشه واردشده است.
همانگونه که مشخص است سید مرتضی به آگاهی فرهنگ بومی رسیده بود و بر اساس همان آگاهیهاو منابع بومی ، شعرش را با واژگان سمبولیک تغذیه نموده است . جالب اینکه به همان اندازه که حزنانگیز است و به همان مقدار هم آرامشبخش و روحنواز است .
در پایان لازم است از خانوادههای محترم روحانیها ، مخصوصاً خواهر محترم شاعر که در تهران ساکن است در فرستادنقطعه عکسی و همزمان آن برادر شاعر ، دکتر صدرا روحانی که خود از شاعران بنام و معاصرند با ارسال قطعه عکسی دیگر قدردانی نمایم.